سلنا دختری از جنس ماهسلنا دختری از جنس ماه، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

˙·٠•●♥ ســـــلنا هدیه ناب خـــــــدا ♥●•٠·˙

18 ماهگی وروجکم

1394/5/15 12:45
861 بازدید
اشتراک گذاری

  

totalgifs.com barrinhas gif gif lkg_inko01.gif

سلام دخترم بعد یه غیبت خیلی طولانی بازم اومدم تا دفتر خاطراتت رو پر کنم و از روزهای بچگی ات برات بنویسم و عکس بذارم تا ببینی چه وروجکی بودی و جه پدری ازمون در آوردی، متاسفانه بخاطر مشغله کاری خیلی زیاد و شیطونی بیش از اندازه شما نمیتونم به موقع وبلاگت رو آپ کنم ولی همه عکسهارو آرشیو میکنم تا چیزی از قلم نیوفته و سر فرصت آپلود میکنم.چشمک

انقدرفاصله زمانی زیاد شده که جزییات 18 ماهگی ات رو فراموش کردم ولی با توضیحات عکسها سعی میکنم کاملش کنم و جبران بشهراضی

          totalgifs.com barrinhas gif gif lkg_inko01.gif

یکی از علاقه مندی هات نشستن تو لگن و تماشای برنامه چرا هستش!!!

اینم یه حالت دیگه از تماشای چرا

و خرابکاری حین آن

به قسمت جذاب برنامه رسیدیم....

به زور گفتی باید بشینم تو جعیه اسباب بازی ها!!!

یه آب بازی دیگه تو حموم...

ورژن دیگری از تماشای چرا!!

اینم از ویو جلوخندونک

اصلا تو شیشه آب نمیخوری ولی خونه آنا دیدی کیمیا میخوره تو هم تو شیشه آب خواستی

تو آینه برا خودت شکلک در میاری

ژست های گل دخترم تو پاسیو

 و یه صحنه وحشتناک دیگه از روزگار ما

دیدی در حموم بازه و لگن پر آب خودت رو رسوندی و با لباس رفتی نشستی تو آب برای آب بازی...بیچاره من

چه حالی میکنی

رسیدگی به کیف ماما

و یافتن یه شکلات

ببینم چیز دیگه ای نمونده باشه...

با اینکه کیفیت نداره حیفم اومد ژستت رو نذارم

اینم از جارو کشیدن ما و ورژن دیگه ای از تماشای تلوزیون

وای از روزی که مهمون باشه و ما رو زمین سفره پهن کنیمغمگین

با این صحنه ها مواجه میشیم

بقیه اش رو هم تو آشپزخونه ادامه میدی

تربیت دینی عروسکها(به زور به نی نی میگی اتدر اتدر(به نماز خوندن اتدر میگی)

آموزش سجده به نی نی

و 1 خرابکاری دیگه تو خونه مامانی همه باقالی هارو پرت کردی همه جای خونه

 و سرمست از خرابکاری که کردی

و اگه کسی بخواد گوشت بسته بندی کنه حتما با حضور و کمک شما خواهد بود

دیگه مامانی چه غصه ای داره با این همه کمکی که تو بهش میکنی

بازرسی تو خونه خاله جون

وسیل رو ورداشتیم دست نزنی خودت رفتی نشستی اونجا

پرنسس سلنا

پرنسس تو تولد دختر عمو کیمیا

محو تماشای بادکنک ها شدی ولی کلا همین 1 لحظه رو نشسته بودی

اول تولد بردمت ولی باز شروع کردی به همه چی دست زدن و جمع کردن بشقابها و روی میزها بخاطر همین اخراج شدی و رفتی پیش بابا موندی تا وقتی بخوان کیک رو بیارن آوردمت و همچنان آتیش میسوزوندی...

  دخترعموها

و اینم از پایان ماجرای تولد....کچل

یه سرگرمی جدید دیگه از سلنا خانم

50.gif

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)