بای بای پوشک...
نازگلم بعد از می می دومین پروژه وحشتناک پوشک گیری بود که میخواستم بعد عید که هوا گرمتر شد اینکار رو انجام بدم ولی تازگی ها خیلی اذیت میشدی و هی میگفتی نبند.اول بهمن(اواخر بیست و نه ماهگی) بود که مامانی گفت امتحان کنیم اگه استقبال کرد ادامه بدیم و اینچنین شد که روزگار ما شروع شد... روز اول مامانی هر نیم ساعت میبرد و همکاری ات هم خوب بود چون میخواستی بری اونجا بازی کنی روز دوم تقریباً یاد گرفته بودی و استرسش رو داشتی که جیش نکنی ولی از روز سوم خودت میگفتی که بریم دستشویی و از استرست تند تند میرفتی ولی هنوز شبا پوشک میبستو.برای راحتی خودم و شما هم شورت آموزشی خریدم تا اگه خدای نکرده یادت رفت بگی مشکلی پیش نیاد،ولی خدا رو شکر ه...