بای بای پوشک...
نازگلم بعد از می می دومین پروژه وحشتناک پوشک گیری بود که میخواستم بعد عید که هوا گرمتر شد اینکار رو انجام بدم ولی تازگی ها خیلی اذیت میشدی و هی میگفتی نبند.اول بهمن(اواخر بیست و نه ماهگی) بود که مامانی گفت امتحان کنیم اگه استقبال کرد ادامه بدیم و اینچنین شد که روزگار ما شروع شد... روز اول مامانی هر نیم ساعت میبرد و همکاری ات هم خوب بود چون میخواستی بری اونجا بازی کنی روز دوم تقریباً یاد گرفته بودی و استرسش رو داشتی که جیش نکنی ولی از روز سوم خودت میگفتی که بریم دستشویی و از استرست تند تند میرفتی ولی هنوز شبا پوشک میبستو.برای راحتی خودم و شما هم شورت آموزشی خریدم تا اگه خدای نکرده یادت رفت بگی مشکلی پیش نیاد،ولی خدا رو شکر همکاری ات خوب بود و وقتی تشویقت میکردم خوشت میومد و هی میگفتی ماما تو شلوارم جیش نکردم و وقتی میگفتم نه خوشحال میشدی و اوضاع چند هفته خوب بود ....تا اینکه قرار شد یه هفته بریم مشکین تا شما حال و هوات عوض بشه اونجا پوشک بستم که یه موقع یادت میره و خونه مردم شرمنده میشیم و وقتی میگفتی میبردمت دستشویی ولی دیگه اذیت میکردی و فوری میخواستی برگردی و بازی کنی و دیگه هر وقت داشتی میگفتی پوشک دارم اشکال نداره بکنم و اینچنین شد که بعد برگشتن هم دیگه نرفتی و هی میگفتی پوشک دارم چند روز امتحان کردم اصلا همکاری نکردی و دیگه اصرار نکردم که لج میکنی و اینچنین شد که پروژه پوشک دوباره برگشت و موند برای بعد عید.....
اینم از شورت آموزشی که خیلی ازش راضی بودم
و چند تا از تصاویر شما در حال انجام پروژه....اول نی نی
بعد شما