سلنا دختری از جنس ماهسلنا دختری از جنس ماه، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

˙·٠•●♥ ســـــلنا هدیه ناب خـــــــدا ♥●•٠·˙

17 ماهگی عسلم

1393/11/18 0:8
1,271 بازدید
اشتراک گذاری

   смайликсмайлик

سلامی دوباره به گل دخترم.عزیز ماما انقدر وقتم رو پر کردی که اصلاً نمیتونم به هیچ کاری برسم همه کارم stop شده و صبح تا شب باید در خدمت شما باشم.(البته پدر مامانی و بابا جون و دادایی ها رو بیشتر از من درآوردی چون صبح تا شب خونه اونا هستیم)وبلاگ رو هم دیر به دیر آپ میکنم.نزدیک 2 ساله نمیتونم سر کار برم چون به خاطر شلوغی زیاد مامانی از پست برنمیاد مجبورم کارهامو شبها بعد خواب شما انجام بدم و تا دیر وقت بیدار میمونم و شما هم که شبا زودتر میخوابی صبح نهایتاً 7 بیدار میشی و منم بیدار میکنی و حتماً باید زود از تخت بیام پایین و بازی شروع بشه،هر چی که به ذهنت برسه میاری میریزی رو زمین و دیگه باهاشون بازی نمیکنی و من بیچاره باید هی اونارو جمع کنم و شما دوباره میاری میریزی.خونه مامانی هم کم از خونه خودمون نیست نرسیده همه اسباب بازی هارو میاری میریزی و کسی حق نداره جمع کنه.ولی بیشترین اذیتت غذا نخوردنه که واقعاً تا چند قاشق غذا بخوری کلافه مون میکنی و به انواع روشها متوسل میشیم تا دهن شما باز بشه.دخترم واقعاً نمیدونستم بچه داری انقدر سخته ،خلاصه کلام که اصلاً استراحت ندارم و خیلی خسته میشمگریه بهرحال بگذریم مادر شدن هم به این راحتی ها نیست دیگه،ولی شما هم کمی زیاده از حد شلوغ و کنجکاو هستی و 1 لشکر نیرو هم باشه همه رو خسته میکنی و ما هم فقط به این امیدواریم که کمی بزرگتر شدی آرومتر بشی.

گلایه های ماما زیاد شد بریم سراغ عکسها:

نازگلم رو کدو تنبل نشسته!!!

وسایلی که داخل گهواره ات گذاشتم رو کشف کردی

و آویزش رو میخوایی بکنی

سلوا جون رو مبل خوابش برده و شما سو استفاده کردی و داری جوجو جورابش رو میکنیخنده

انقدر با کیف آرایش من ور میرفتی که با وسایل کهنه 1 کیف برای خودت درست کردم و روزی صد بار اونارو میریزی و جمع میکنیم

اینم کلاه جدید دخترمه

آویز پرده هم از کشفیات جدیده!!!

1 روش دیگه تماشای تلوزیون.بخاطر اینکه  صبح تا شب فقط میدویی و میوفتی زمین همه سرامیک ها رو سعی کردیم بپوشونیم اینم 1 نمونه اشه.( چیدمان مدل جدیده)

بازم مدل تماشای تلوزیون(شکار لحظه ها)

دیگه رو صندلی غذا نمیشینی و میام میبینم بندش رو باز کردی و سرپا وایستادی

هر چی دم دستت باشه پرت میکنی و اینجوری خم میشی میبینی

گوشی ماما هم که دیگه تو دست شما اوراق شده

هر چی تو کابینت هست باید رو زمین باشه و بعضی مواقع هم از این کارها میکنی

خونه آنا بریم حتماً باید اونجا بشینی

بعد یکی یکی پله هارو امتحان میکنی

دخترم تو پیزا پیزا

اینم با بابایی

روشی دیگر از تماشای تلوزیون!!!

یکی دیگه از علاقمندی هات نشستن تو تشت آبه

نباتم داره میره دردر

اینم خونه تکونی برای آنا جون

با این لیوان کیمیا رو قول زدی و لیوانش رو گرفتی

لیوان آبخوری کیمیا رو کش رفتی و تند تند داری میخوری!!

کیمیا جونم گریه میکرد و میخواستش ولی شما از این اداها در میاوردی

پله ها هم تشنه شون بود!!!

فطیر آنا پز برای سلنا خانم

فطیر به شکل پو

خرسی داره میره دردر ولی نمیذاره مامان ازش عکس بگیره

بازم لیوان طفلک کیمیا رو کش رفتی

همه تکنولوژی رو ماما و بابا اینجا قایم کردن و من بی خبر بودم متفکر

تلفن و مودم و هر چی سیم داره پشت مبل قایم کردیم ولی غافل از اینکه هیچ چیز از چشم شما پنهان نمیمونه

برای بررسی راحتتر کوسن ها رو انداختی اینور

و بالاخره به آرزوت رسیدی و خودت رو رسوندی به اون پشت

جا نمیشی ولی از رو هم نمیری

خدایا اینجا چیا بوده و من خبر نداشتم؟؟!!

و بالاخره رضایت دادی تا بیای بیرون

کمر بند مامانی رو بزور میگیری و میگی ببندین به کمرم و عاشق این نی نی هستی و تا دادایی میاد خونه میدویی اونو میاری تا باهات بازی کنه

دستمال رو به زور گفتی ببندید سرم

و یکی دیگه از شاهکارها تو خونه مامانی(از کابینت کش رفتی)

خونه مامانی یهو دیدیم نیستی و اومدیم دیدیم رفتی بالای صندلی و از اونجا هم بالای میز و نشستی داری دستمال کاغذی هارو میکنی و میریزی زمین!!!ترسو

کیفیت این عکس خوب نیست ولی چون شکار لحظه ها بود حیفم اومد نذارم.قوطی سرلاک رو میذاری زمین و با 2 تا پاها میری روش

سطل رو میذاری رو سرت و باهاش راه میری

بازم با نی نی خلوت کردی

اینجا رو هم تازه یاد گرفتی و بعضی مواقع که گمت میکنم از اونجا پیدات میکنم

روش جدید نشستن و سیب خوردن

این روش هم که برای تماشای تلوزیون همیشگیه

یکی از روشهای غذا خوردن

تلوزیون دیگه تکراری شده و با لپ تاپ حواست پرت میشه تا من غذا رو بذارم تو دهنت

علاقه شدیدی به اخبار داری

اینجا هم بَه بَه رو به زور میخوای با خودت بنشونی تو تشت

دیگه خسته ات کرد و پرتش کردی بیرون

سوژه آخر هم این که اینجوری نشسته بودی و تو روروئک گیر افتاده بودی

اولش کم نیاوردی و بازی کردی

ولی دیگه کلافه شدی و میخواستی تا درت بیارم

اینم از 17 ماهگی شیرین عسلم

 

 

پسندها (1)

نظرات (3)

فاطمه & فائزه
26 اسفند 93 17:04
چه دخمل ناااازی الهی گناه داره کیمیا جووون به وب داداشی ما امین جون سربزنید نظر فراموش نشه اگه با تبادل لینک موافقید خبرمون کنید بوووووس برا سلنا جون
ღمامان نسیمღ(✾◕ ‿ ◕✾)
پاسخ
ممنونم خانمی خیلی لطف کردین که به وبلاگ ما سر زدین
مامان الیار
26 اسفند 93 22:18
سلنا جونم ماشالله هزار ماشالله چه شیطونی.خیلی بانمکی عزیزم.مامانی اسپند یادت نره
ღمامان نسیمღ(✾◕ ‿ ◕✾)
پاسخ
مرسی عریزم شما همیشه لطف دارین.
آبجی نگار
5 مرداد 94 17:42
سلناجونی وقتی دستمال سرش کرده چهرش معصوم ترشده
ღمامان نسیمღ(✾◕ ‿ ◕✾)
پاسخ
ممنون عزیزم لطف دارین