ماجرای پستونک و شیشه شیر
ماجرای پستونک و شیشه شیر
سلنا خانم ،عسل ماما،بعد اینکه بدنیا اومدی تا بیست روز بهت پستونک و شیشه شیر ندادیم ولی بعد اینکه بردیمت دکتر صالحزاده برای مراقبت،گفتن بخاطر اینکه شما شاغل هستین حتماً روزی یه بار تو شیشه شیر ،شیر مادر بدیم بهت.ولی هرچقدر تلاش کردیم شما اصلاً شیشه نمیگرفتی...بعد از اینکه کولیکت شروع شد بخاطر گریه های زیادت خواستیم بهت پستونک بدیم که اونم قبول نکردی.انواع پستونک ها و سر شیشه ها رو برات امتحان کردیم، ولی نخوردی که نخوردی....تا اینکه واکسن 2 ماهگیتو زدیم و شما تب داشتین و بخاطر اینکه بهت شربت استامینوفن میدادیم خواب آلود بودی و یکم آرومتر شده بودی و ما بالاخره تونستیم پستونک رو تو دهن شما نگه داریم و یواش یواش عادت کردی و با پستونک یکم از بی تابی هات کم شد....
اینجا اولین بار بود پستونک گرفتی ولی باز پرت کردی بیرون...
و این بار یه پستونک دیگه ... و بعد از 1 دقیقه پرتاپ از طرف شما...
و بالاخره تسلیم شدی...
اما هنوز با شیشه شیر مشکل داشتی و دکتر هم اکیداً میگفت باید یاد بگیری.هر روز بابا تو شیشه بهت شیر میداد ولی شما بجای خوردن شیر تو دهنت بازی میدادی....
خلاصه اینکه بعد از تست انواع سر شیشه های خارجی یه روز برات سر شیشه ایرانی خریدیم و امتحان کردیم و دیدم نه مثل اینکه میخوای با این سر شیشه کنار بیای .... و بالاخره بعد از 5 ماه تلاش شما با شیشه سازگار شدین...
تصاویری از شیشه شیر خوردن با همکاری شما...
♥♥♥اینم از قصه پستونک و شیشه شیر عروسکم♥♥♥
