سلنا دختری از جنس ماهسلنا دختری از جنس ماه، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

˙·٠•●♥ ســـــلنا هدیه ناب خـــــــدا ♥●•٠·˙

16 ماهگی جیگر خانم

1393/10/18 0:58
910 بازدید
اشتراک گذاری

         

سلام سلنای مامان،1 ماه دیگه هم بزرگتر شدی،روز بروز بزرگتر میشی و من انقدر غرق تر و خشک کردن  و شلوغی های شما هستم که گذر زمان خیلی برام سریع شده و نمیدونم زمان کی و چه جوری میگذره ولی مطمئن هستم که روزی خواهد بود که حسرت این روزهای با تو بودن رو خواهم کشید ولی چه کنم که با مشغله ی زیاد نمیتونم از روزهای بچگی ات لذت زیادی ببرم...حداقل کاری که ازم برای ثبت این لحظات بر میاد اینه که هر ماه وبلاگت رو آپ کنم تا 1 روزی با هم بشینیم و تو خونه ی مجازی مون این روزها رو مرور کنیم....

بریم سراغ عکسهای خوشگلت...

سلنا منتظر ماما برای رفتن به دَدَر

یکی دیگه از خوابهای عجیب!!

تازگی ها تو خواب اصلاً 1 جا بند نمیشی خواستم رو زمین بخوابونمت و استتارت کنم تا نتونی راه بیوفتی و شما این شیوه رو پیدا کردی!!!

و یهویی افتادی و ولو شدیخندونک

اینارو جمع کرده بودی دورت و باهاشون به زبون خودت حرف میزدی خواستم شکار لحظه ها کنم و لی متوجه شدی و طبق روال چشماتو بستی که فلاش رو نبینی...

رفته بودیم خونه آیلین خاله جون و شما از آرمین داداش خجالت میکشیدی یهو دیدیم که 2 تاتون تو حال تنها موندین و شما رفتی رو مبل اینجوری دراز کشیدی و زیر چشمی تلوزیون میبینی تا داداش تو رو نبینه خنده

الهی فدای خجالت کشیدنت بشم که اصلاً بهت نمیاد

و اما بازم حادثه از نوع سلنا!!!!رفتی سراغ پنکیک ماما و به این روزشدر آوردی دیدم با پد نصفه تو دهنت داری میایی  متفکر

اینم یکی از شاهکارهات موقع غذا خوردن،این روزها موقع غذا خوردن اغلب این شکلی میشی از بس که این ور و اونور میکنی تا نتونم بهت غذا بدم

اگه تو عکسها دقت کنی فاصله بین فرشهارو هم پوشوندم از بس که زمین میخوری...در واقع کل خونه به سبک شما چیده شده و خبری از نظم و ترتیب نیست،انگار اسباب کشی داریمگریه

و مدل جدیدی که موقع تلوزیون دیدن انجام میدی!!!

تا آخرین لحظه ای که داریم میریم بیرون هم از پای تلوزیون دست بردار نیستی

این عکس هم چون شکار لحظه هاست کیفیتش پایینه.دخترم در حال مطالعه ست!!!

با آنا جون رفتی خونه فرهان کوچولو که تازه از بیمارستان اومده خونه شون

و همچنان هر جا بریم به همه چی دست میزنیییییکچل

وقتی فرهان گریه میکنه میدویی میری در رو باز میکنی و از لای در نگاش میکنی

دیدم صدات در نمیاد اومدم دیدم داری تو اتاقت واسه خودت حال میکنی منم چند تا عکس ازت گرفتم

اولین تالار رفتن پرنسس سلنا

اولین سکانس:با شخصیت

دومین سکانس:عشق و حال

سومین سکانس:تموم شدن شخصیت

و اینم از آبروریزی که راه انداختی.همه چیز رو پرت میکردی رو زمین و غذا رو از بشقاب مشت میکردی میریختی کف زمینکچلاینم منم شاکی

کشفیات شما تو اتق صفا خاله جون

و تماشای تلوزیون بعد کلی خستگی

اینم روش جدیدت(1 انگشت دهن 1 انگشت دماغ) شاکی

بازم تماشای تلوزیون به این شیوه

و گیر افتادی و جیغ میزنی که بیام درت بیارم

بازم دخملم منتظر مامانشه بریم دَدَر

 نشستی داری با نی نی ات بازی میکنی

بعد دعواش کردی

به زور بهش لاک میدادی

حرفتو گوش نکرد چشماشو در میاری و میگی تیخه

در آخر آشتی کردین.فدات بشم که انقده دل رحمی

محبت  محبت  و حالا عکس های سلنا به هنرمندی آرمین داداش  محبت  محبت

http://zibasaz.niniweblog.com/

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان الیار
7 اسفند 93 9:17
وااااااااای عزیزم ماشالله چه شیطونی. سلنا جونم شیطنت هات خیلی بامزه است. قربونت برم عزیزم خیلی نازی.
ღمامان نسیمღ(✾◕ ‿ ◕✾)
پاسخ
ممنونم مامان ایلیار جون.مرسی که به ما سر میزنید
پریسا
7 اسفند 93 10:41
خدا نی نی شما رو هم حفظ کنه ان شاالله به ما هم سر بزنید