سلنا دختری از جنس ماهسلنا دختری از جنس ماه، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

˙·٠•●♥ ســـــلنا هدیه ناب خـــــــدا ♥●•٠·˙

26 ماهگی طلا خانم

1394/11/26 23:20
1,096 بازدید
اشتراک گذاری

87.gif83.gif

Liebe linien

Liebe linien

از وقتی رسیدی خونه خاله جون هی میگفتی سینا داداش کو و زنگ زدیم اومد و داری خودتو براش لوس میکنی

Liebe linien

با آیلین خاله و بابایی رفتیم پارک تا به قول خودت شوووپ بازی کنی

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

از خواب که پا میشی حتما باید بستنی بخوری و منو از جام بلند میکنی که پاشو بس بده

Liebe linien

فرهان داداش روزی اولی که با پرستارش بود اومدن خونه ما و نرسیده کلاه و لباسش رو کش رفتی

Liebe linien

داری بابا آوا جونت نماز میخونی

Liebe linien

کیمیا جون اومده خونه سلنا و گرم بازی هستین

Liebe linien

جدیدا خودت رو بزور میچپونی تو کریر

Liebe linien

Liebe linien

سخت تو تلاش هستی

Liebe linien

Liebe linien

بازم کیمیا جون مهمون شماست

Liebe linien

Liebe linien

وتا رفتم آشپزخونه براتون موز بیارم اومدم با این صحنه مواجه شدمتعجب

Liebe linien

همه اسباب بازی ها وکشوی لباس رو ریخته بودی بیرون که مثلا بازی کنین

Liebe linien

اول صبی عروسک ها رو به ردیف نشوندی و داری براشون آهنگ میذاری

Liebe linien

عکسهایی که از اینجا شروع میشه مربوط به زمانی هست که برای ترک شیر رفته بودیم کمپ خاله جونخندونکخندونک

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

بازم وقتی سینا داداش رو دیدی کیفور شدی

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

اینم از پاساز گردی شما تو مکان شهر که از بس شلوغ کردی اصلا ندیدم تو مغازه ها چی هست

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

عینک بابا رو زدی و انگشترهاشو دستت کردی میگی برم نام بخرم بیامخندونک

Liebe linien

Liebe linien

اینا هم نذری های ماما و خاله جون(مامان فرهان)برای ظهر عاشورا

Liebe linien

Liebe linien

فطیر رو که خاله جون نذری خریده بود رو خیلی دوست داری و هی میری ازش نون میخوای

Liebe linien

این شکلی اش میکنی

Liebe linien

کتاب ارتباط با خدا که آنا جون برای عموی بهشتی  چاپ کردن و به همه خاله ها دادن هر جا ببینی از دستشون میگیری و میگی عمو رو پیدا میکنم و هی میگی نیما عمو کجایی ؟؟غمگین

Liebe linien

عینک خاله رو کش رفتی و داری دعا میخونی

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

اینم از علاقمندی هات که روکش کوسن های خاله جون رو در میاری و این شکلی میکنی

Liebe linien

صحنه ای از وضع خونه خاله با حضور پر شور شما

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

و بعد چند روز یادت افتاد که اون ور خونه از دستت در امان مونده

Liebe linien

و یکی یکی داری امتحانشون میکنی

Liebe linien

سوار دوچرخه سارا جون شدی و به صفا خاله میگی منو برون

Liebe linien

نشستی رو بادکنک و داری سمییت(سیب زمینی) میخوری

Liebe linien

و اما به پیش دبستانی مصباح بازرس تشریف فرما شده

Liebe linien

بادکنک های کلاس آیلین خاله رو ورداشتی و به هیچ کس هم نمیدی

Liebe linien

مردم پستونک رو ترک میدن ما تازه داریم شروع میکنیممتفکر

دنبال عموی بهشتی میگشتی که پیداش کردی

Liebe linien

بخاطر تشریف فرمایی شما سینا داداش از اتاقش اخراج شده و تو حال میخوابه

Liebe linien

و صبح زود با این صحنه مواجه میشه،همه لباسها و اسباب بازی هاتو میبری میریزی روش که مثلا باهات بازی کنه

Liebe linien

یه روز دیگه تو کلاس صفا خاله و زورگویی به بچه ها

Liebe linien

اول راه یه کیف انتخاب کردی

Liebe linien

بچه ها دورت جمع شدن که تو نقاشی بکشی

Liebe linien

تو هم با اعتماد به نفس داری کارت رو انجام میدی

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

صلاح دونستی که بری وسط پسرها بشینی

Liebe linien

Liebe linien

دوباره یاد کیف ها افتادی

Liebe linien

یواش یواش تعدادشون داره بیشتر میشه

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

از اونجا هم در اومدیم رفتیم شوووپ بازی

Liebe linien

Liebe linien

دیگه واسه خودت استادی شده بودی

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

Liebe linien

بدو بدو پله ها رو میرفتی بالا و اصلا اجازه نمیدادی کمکت کنیم

Liebe linien

Liebe linien

بعد کلی خستگی داری چرا نگاه میکنی و همه چیزو دورت پخش کردی کلا اگه خونه جمع و جور باشه خوشت نمیادمتفکر

Liebe linien

Liebe linien

علی عمو  داشت با تو تلوزیون میدید و خوابش برده بود رفتی متر آوردی و داری متراژش میکنیخندهخنده

Liebe linien

اینجا هم نشستی تو زودپز و گیر کردی نمیتونی در بیای

Liebe linien

مدل جدید تماشای تلوزیون

Liebe linien

تو کافی شاپ هم که یه لحظه بند نشدی و همه جا سرک کشیدی

Liebe linien

Liebe linien

وابالاخره برگشتیم خونه مون و کل راه رو خواب بودی بعد رسیدن هم چند ساعتی منگ بودی و بهت شیر دادم تو شیشه بخوری یهو دیدم این شکلی خوابت برده و بعد حدود دو سال اولین بار بود که دیدم خودت یه گوشه خوابت برده

Liebe linien

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)