24 ماهگی و اتمام دوسالگی
از شلوغ کردن روزانه تو خونه مامانی خسته ای و داری تلوزیون میبینی
بعد از بازگشت از سفر رفتی به فرهان جون سر بزنی
22 مرداد هم تولد دلسا جون بود و شما هم دعوت بودی ولی چون خیلی شلوغ میکنی و به همه چی دست میزنی از اول مراسم نبردمت و دلم هم نیومد که کلاً نبرم واسه همون با مامانی موندی و بعد اینکه پذیرایی تموم شد و همه چی جمع شد زنگ زدم بابا شما رو هم آورد چون تولد خیلی دوست داری...
اینم دلسای نازنازی
بدو ورود کمی نشستی و همه چیز رو از زیر چشم گذروندی و پاشدی اول 1 بادکنک گرفتی و قبل دلسا برای عکس نشستی
فداش بشم دلسا ببین چه مثل خانم ها نشسته
نتونستی آروم بگیری و بادکنک بغلت پریدی و کیک رو اینجوری لت و پار کردی
دیگه دیدم شلوغی ات داره بیشتر میشه برگشتیم خونه و نرسیده کفش های ماما رو کش رفتی و بردی اون طرف تا بپوشی
مامان چطوره اندازه ام هست
واسه خودت ژست هم میگیری
کلا بازار نمیبرمت چون اصلا بند نمیشی و فقط واسه خودت میدوی این ور اون ور،ولی چون میخواستیم برای خودت پیرهن بخریم مجبور بودم ببرمت اونم با ماشین فقط جاهای واجب پیاده ات میکردم و من و مامانی نمیتونستیم مهارت کنیم،به محض اینکه پات زمین میخوره الفرار....
تو بغلم نگهت داشتم قبول نکردی و گفتی باید خودم راه برم و خریدهایی هم که برات کرده بودیم گفتی باید خودم بر دارم...بعضی مواقع هم وای می ایستی و سرتاپا مردم رو نگاه میکنی
با خریدهات در حال بدو هستی....
و اما آرایشگری مادرانه تو خواب
شیوه جدید برای غذا خوردن!!!باید بشینی رو سینک و با آب بازی کنی تا من بتونم 2 قاشق غذا بهت بدم
تو آب بازی خودت رو خیس کردی لباست رو درآوردم عوض کنم دیگه نمیپوشی
کیمیا جون اومده خونه مون و بردی تو اتاقت تا بازی کنین
بازم خرت و پرت ها توسط شما تو اتاق پخش شدن
خواستم قایمکی عکس بگیرم که دو تاتون هم درجا متوجه شدین
سلن خانم با مامانی حموم رفته بود و تمیز شده
بازم خسته از خونه مامانی اومده و پخش زمین شده
بازم رفتیم خونه خاله جون و شما و خاله و مامانی رفتین از حیاط پشتی از محصولات خاله بچینین و این عکس هارو هم خاله اونجا ازت گرفته
حالا شروع کنیم گوجه ها رو بچینیم
نوبت فلفل هاست...
سلنا و محصولاتی که چیده
پرنسسم آماده شده بره عروسی قبل رفتن صفا خاله این عکس هارو ازت گرفته
تو تالار هم اصلا نتونستیم نگهت داریم و فقط رو سن بودی به نوبت کشیکت رو میدادیم
دخترم مات و مبهوت داره عروس رو نگاه میکنه
اینم فرهان کوچولو که تو شلوغ کردن و اذیت مامانش دست کمی از شما نداشت