دومین سیزده بدر با پرنسس(1394)
دخترم خوشحالم که دومین سیزده بدر زندگی ات رو هم تجربه کردی و هر روز داری بزرگتر و بزرگتر میشه(والبته شلوغ تر)و تجربه ات از محیط اطرافت بیشتر میشه ، یواش یواش دیگه از سالهای بعد باید سبزه گره زدن رو هم شروع کنی...
امسال بر خلاف همیشه که میرفتیم تنگ رفتیم کنار سدی که خان دایی جدیدا پروژه اونجا رو گرفته بود و کلا جای با صفایی بود و طبق روال همه خاله جون ها و دایی های مامان با هم بودیم و امسال دوست رحیم عمو اینا هم از تبریز اومده بودن و 1 خانواده دیگه هم اضافه شده بود.کلی واسه خودت حال کردی،چون محوطه بازی بود هی واسه خودت میدویدی و دور میشدی و همه بسیج بودن تا تو رو برگردونن چون هیچ ترسی نداری و هر چقدر بشه دور میشی،بیشتر از همه پدر سارا جون و عرفان دایی رو در آوردی و به همه التماس میکردی که باهات توپ بازی کنن، و بالاخره این سیزده بدر رو هم اینجوری گذروندیم ان شاا... که همیشه همه خانواده پیش هم خوش و خرم باشیم......آمین.....
بدو ورود هنوز داری سبک سنگین میکنی
توپ پیدا کردی
و آروین داداش به دادت رسید و باهات توپ بازی کرد
اینم صحنه ای از عرفان دایی که تو رو داره برمیگردونه
بوسش میکنی که تو رو بذاره زمین
دوباره برگشتی پیاده روی
بیشتر از صد دفعه این راه رو رفتی و برت گردوندن
سلنای عصبانی
به زور خجالت از آرمین داداش فقط 1 پیاله آش دوغ خوردی
اینم بابایی در حال پختن آش دوغ رو آتیش به همراهی خاله خانم ها
سلنا و سارا جون
و یه خواب خیلی کوتاه بعد کلی شلوغ کردن