سلنا دختری از جنس ماهسلنا دختری از جنس ماه، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

˙·٠•●♥ ســـــلنا هدیه ناب خـــــــدا ♥●•٠·˙

یک سال و یک ماهگی شیطونک خانم

1393/7/12 13:3
1,394 بازدید
اشتراک گذاری

54.gif52.gif

13 ماه یعنی 1 سال و 1 ماه با تو بودن

13 ماه یعنی 1 سال و 1 ماه مادر تو بودن

13 ماه یعنی 1 سال و 1 ماه لحظه ها رو با تو سپری کردن

13 ماه یعنی 1 سال و 1 ماه از بهترین و تکرار نشدنی ترین روزهای عمر من

چقدر این یک سال و فلان ها برایم شیرین است دیگر صحبت از روز نیست،حرف از ماه نیست پای سال به میان آمده

و این یعنی من و تو آشنای دیرین شده ایم،به هم خو گرفته ایم،با چشم هایمان با هم حرف میزنیم

فرشته ی کوچکم 13 ماهه شدی من که این 13 ماه را زندگی نکردم عاشقی کردم

چقدر خوب و شیرین است که روزگاری نه چندان دور خودت مادر خواهی شد و تمام این حس ها را لمس خواهی کرد

چه باور نکردنی بزرگ و بزرگ تر میشوی و من مادر مبهوت این دقایق شتابان

حتی مجال نوشتن این همه شیرینی را ندارم چه برسد به لذت کامل بردن

چشم برهم زدیم 13 ماهه شدی

تو کی این همه بزرگ شدی؟؟؟

واقعا کی؟نکند من جا مانده ام در 13 ماه پیش؟نکند من جا مانده ام در اولین روز دیدار؟

بوسفرشته ی زیبایم 13 ماهگیت مبارکبوس

دخترکم دیگه یکسالگی تموم شد و دومین سال زندگی ات رو شروع کردی،این پست اولین پست تو دومین سال زندگیت هست که برات میذارم.این ماه هم برای خودش چیزهای جدید داشت همه چی هنوز برات تازگی داره و در حال کشف و ضبط پیرامونت هستی.ما شاا... خیلی هم با هوشی و هیچ چیز از چشمت دور نمیمونه.چیزهایی که یاد میگیری و انجام میدی انقدر زیاد شده که دیگه نمیتونم تو پست توضیحاتشو بنویسم،همین قدر بهت بگم که دختر فوق العاده شلوغی شدی و اصلاً از پس شما بر نمیام.خیلی پر انرژی هستی خدا به داد من برسهخندونک

از مهمترین رویدادهای این ماه یکی اینه که تو تاریخ 93/7/6 (12 ماه و 27 روزگی)برای اولین بار چند قدم برداشتی و راه افتادی ولی هنوز میترسی . دیگری این که 4 تا دندون در آوردی و هم پدر خودت در اومد هم پدر ما رو در آوردی!الهیییی دخترم این ماه خیلی بخاطر دندونهاش اذیت شد فدات بشم.و اما بالا رفتن از مبل و میز و تخت و هرچیزی که ارتفاع داشته باشه از شاهکارهای جدید شماست.مورد دیگری اینکه 93/7/1 موهاتو کچل کردیم... غمگین و کلی چیزهای دیگه که قابل توصبف نیستن...

کدبانو داره ماهی های خاله جون رو پاک میکنه

و گشت و گذار شما در یک بعد از ظهر تابستونی تو حیاط خونه خاله جون

میخوای هندونه رو مثل توپ پرت کنی

داری لی لی لی لی حوضک... بازی میکنی

وقتی میگیم به چیزی دست نزنی اینجوری با انگشتت میگی بد بد بد...

از نشستن تو لبه خوشحالی و دست دسی میکنی

بازم لی لی لی لی حوضک...

بازم نق میزنی

نباتم داره میوه میچینه

اول با انگشت بررسی میکنی

بعد لمس میکنی

حالا گرفتی دستت و براش آواز میخونی

هی از تخت بالا و پایین میری

دخملم مثل پیشی نشسته

بازم دنیا رو از دید دیگه نگاه میکنیچشمک

از اینهمه شلوغ کردن خسته شدی و رفتی سرتو گذاشتی رو بالش

فداش بشم یه خواب ناز بعد حموم

نازگلم تو حیاط داره شام میخوره

اینجا هم با سارا جون

میخوای شکلات خوری رو بندازی زمینعصبانی

فداش بشم داره کفشش رو خودش میپوشه!

هر دو تا رو در آوردی راحت شدی

بازم دنیا از نگاهی دیگر

تو ماشین هم از دست شما آسایش نداریم

حتماً باید پشت فرمان باشی

همه چیزو امتحان میکنی

دزدکی انگور کش رفتی و داری میخوری که دستگیر شدی

وقتی میریم خونه آنا جون با این پله ها درگیری هی میری بالا میای پایین

و اما شروع بالا رفتن از مبل ها

با آخرین زور پاهاتو میبری بالا و وقتی نمیرسه جیغ میزنی

بالاخره رسید

با کله خودتو میکشی

و از رسیدن به نتیجه ذوق زده ای

اینم یکی از کارهای خطرناک

رفتی سراغ تلفن بیچاره

اینجا هم کشف جدیده

داری میخندی که چیزی بهت نگم

و یه مکان جدید دیگه (از دست شما میزها رو کشیدیم عقب و همه چیز رو از رو میزها و عسلی ها و دکورها جمع کردیم حتی به رومیزی هم رحم نمیکنی!!!عصبانی)

و همچنان میری جلو

دخترم تو بولاغلار

صندلی جدید برای تماشای تلوزیون

واسه خودت حال میکنی

دیگه راه افتادی با سرعت میری بالای مبلها

و یه حرکت خطرناک دیگه(بخاطر فلش دوربین چشمهاتو میبندی)

جیغ بخاطر تل سر

اینم یه جیغ دیگه

وقتی میگم موهاتو شونه کن میبری به سرت میزنی

دااااااااااااااااااااالی

بازم رفتی پدر این تشک رو دربیاری

این مکان ناشناخته بود و در سفر جدید شما کشف شد!

وقتی سرم گرم کار بود دزدکی رفتی تو شومینه نشستی و دستمال ور داشتی میخوری

من از دست این وروجک چیکار کنم

جات خوبه مامانی؟؟؟؟؟

اینم دسته گل جدید!!

روزی چند بار لباسهاتو میریزی پایین و من بیچاره دوباره جمع میکنم

دوری دوری میکنی(تا حالا نتونستم از حالت وایستاده ات عکس بگیرم)

بعد کلی آتیش سوزوندن از شدت خستگی چشمات دارن بسته میشن

اینم مدل نشستن  وقتی داری تلوزیون میبینی

مدل جدید نشستن

وااااااااااااااااااااااااای خدا دخترم کچل شدتعجبتعجب

قبل اینکه عکس بگیرم چشماتو بستی که نور فلشو نبینی

بازم رفتی سراغ کلیدهای برق(هی لامپ هارو خاموش و روشن میکنی)

بابا رو نگاه میکنی ببینی رضایت داره یا نه؟!

استارت سرپا وایستادن

واااای خدا وایستادی

حالا نازگلم راه افتاد

یادت اومد که رو سرت تل هست و گناه کبیره انجام شده!!!

فوری ردیفش کردی

حالا خودت گذاشتی رو سرت

سلنای ماما،الهی فدات بشم دندونهایی که این ماه در آوردی پدرت رو درآوردن انقدر انگشتهاتو به لثه هات مالیدی که گلوت عفونت کرد و تب شدید گرفتی، تا خود صبح فقط گریه و بی تابی کردی و تبت به 40 رسیده بود.ولی شکر خدا تبت یه روزه قطع شد ولی زخمهای تو دهنت یکم دیرتر خوب شد و هیچی نمیتونستی بخوری...

انقدر گریه کردی چشات باز نمیشن

میگم ماما رو نگاه کن بزور باز میکنی

از شدت درد نمیدونستی چجوری بخوابی

این دیگه جه مدلشه؟؟

انقدر بی حال بودی نمیدونستی چیکار کنی،یهو اومدی پیشم و سرت رو گذاشتی بغلم خوابت برد

الهی فدات بشم

شکلک نظر بذارید

 

پسندها (2)

نظرات (2)

شيوا
13 مهر 93 17:49
به به مبارکه سلناجونی داره تاتی میکنه ایشا... کاملم راه میافته ایشا... هرروز شاهد موفقیت روز افزونش باشین
ღمامان نسیمღ(✾◕ ‿ ◕✾)
پاسخ
ممنونم گلم
مامان و باباي امير
7 آبان 93 9:18
سلام خانومی خیلی دختر نازی دارین خوشحالم از آشنایی با شما بنظر میرسه که همشهری هستیم ولی دقیق مطمین نشدم من از اردبیل هستم موفق باشین
ღمامان نسیمღ(✾◕ ‿ ◕✾)
پاسخ
سلام عزیزم.ممنون که به وبلاگ ما سر زدین.بله مثل اینکه یه همشهری پیدا کردیم. خوشحالم از آشناییتون.و با اجازه لینکتون میکنم.