گالری عکس از بدو تولد تا پایان 6 ماهگی
زندگی سلنا به روایت تصویر تا پایان 6 ماهگی
اولین ساعات تولد در بیمارستان
دومین روز زندگی در تهران
یه خواب شیرین در 10 روزگی
13 روزگی
15 روزگی
15 روزگی
تولد بابایی در 19 روزگی سلنا
خمیازه.....
نگاه غضبناک...
یه حموم دیگه
سلنای 23 روزه و دلسای 40 روزه
بغل بابایی...
پاهای کوچولوت
یه ژست ناز...
یه خواب ناز...
آخی چه مظلوم!!!
خنده تو خواب...
دخمل لختی
تولد عرفان دایی در یک ماه و بیست و دو روزگی شما
بازم یه ژست ناز...
آخییییی...
یه جیغ بنفش
سلنای خواب آلود!
بازم یه حموم دیگه
نازی بازم خوابه...
دخملم بیدار شد
و اما گریه های شما و اسارت در آغوشی
سلنا فشن می شود!
بازم لالا کردی...
سلنا و شاسخین
نازی...
آخییی بازم خمیازه...
پایان 3 ماهگی پرنسس
شروع خنده های شیرینت!!!
جیغ!!!
سلنای آروم!!!
بازم گریه!
دوباره خنده...
حالا ژست...
و خنذه از ته دل...
ای جان...
جدال بر سر پستونک!
و اما خواب شما با شال گردن!!!
اولین بار با تکیه نشستی...
و بد اخلاقی در شب یلدا
سلنای زمستونی...
فدای خنده های شیرینت
نازی...
دوباره جدی شدی!
بازم خندون...
دوباره جدی!!!
سلنا و دای دایی جون
لالایی با عروسک و شال گردن!!!
و در نبود اونا این شکلی!!!
خوردن پاهای کوچولو بجای شیر
سلنای ماتیکی!!!
پرنسس ماما
دخترم شما باید شیر بخوری نه بربری ...
بازم خواب ملوس
و اینجا بخاطر مقاومت در برابر خوابیدن پیچونده شدی...
وقتی میگم ماما رو نگاه کن این شکلی میشی.... از اینجا دیگه داری شلوغ تر و دوست داشتنی تر میشی...
شروع امتحان کردن همه چیز با دهن
سبدت رو ریختی و از توش انتخاب میکنی
مثل اینکه از هیچ کدوم خوشت نیومده
ماما فدات بشه،چند ثانیه بدون کمک نشستی...
اتمام 6 ماهگی سلنا خانم