25 ماهگی نازبانووو
دخملم دیگه واسه خودش خانمی شده
خودت از پله ها پایین میری و اجازه نمیدی کمکت کنم
بدلیل بد سابقه بودم وقتی رفتیم عروسی شما با بابایی موندی و 1 ساعت آخر بابا آورد تا بی نصیب نمونی
گفتم وایسا عکس بگیرم این شکلی شدی
رفتی بالای میز از اونجا بادکنک هوا میکنی
اینم از عروسی علی داداش که بخاطر گل روی رهام جون یه نیم ساعتی نشستی رو میز
رهام جون داره نازت میکنه
صورتت رو هم گرفتی که بوس کنه
داری حساب میکنی که چند سال دیگه منم عروس میشم
یادت افتاد گردنبند مونده سر حاش و هنوز نکندی
و بالاخره 2 نصفه شب از خستگی خوابت برد
بخاطر علاقه فراوان به دریا بردیمت شورابیل وقتی دیدی خیلی ذوق کردی و هی داد میزدی دریااااااااا
مدل دیگه ای از تماشای تلوزیون
کیمیا جون اومده با هم بازی کنین
شکار لحظه ها توسط آرش داداش(داری سر میخوری)
ویه سلفی با خان دایی و سارا و ارشان
و اما اندر احوالات خانه تکانی!!!!!
رفتی رو میز و گیر افتادی میز تکون میخوره نمیتونی پاشی
اینم نی نی جدید برای خوابوندن
همه فرشها جمع شده این یدونه کوچولو رو پیدا کردی و روش نشستی
باز رفتی بالای میز تلوزیون و گیر افتادی
منم به دادت نمیرسم تا یکم بترسی و هی نخوای بری اون بالا
نشستی با خوردن هندوانه و تماشای تلوزیون خستگی در میکنی
و حالا روز عید قربان و خونه حاج بابا و دریافت کادو بدو ورود
بازم دست زدن به همه چی تو حیاط شروع شد
بازی با کیمیا جون
هر جا میشینی نی نی رو هم مینشونی
هیچ چیز رو زمین نمیذاری که کیمیا ور نداره
وحالا نوبت کباب پختن عروسکها شده
با مامانی رفتیم پروما برای خرید،بماند که چه بلاهایی سرمون آوردی در بدو ورود دویدی سمت عروسکها و یه خرس گنده رو ورداشتی آوردی
یکی یکی میاوردی که اینا رو برام بخر
و بعد اینکه خونه تکونی تموم شد شما به این نتیجه رسیدین که دکور مناسب نیست و اینجوری بهتر میشه
بعد اینکه عسلی ها رفتن بالای میز عروسکتون هم روی اونا خوابوندی